مختصر بگويم: اين مجموعه ازجمله اتفاق هايي است كه بايد در غزل امروز مي افتاد كه اگر نه

 با سيامك بهرام پرور كه با نسل او اتفاق افتاده است؛ نسلي كه به پسند من و ما كاريش نيست،

اما ما را به پسند او بسيار كار است.»


    در روزگاري كه اكثر شاعران جوان و حتي پيشكسوت غزلسرا به سمت مضامين اجتماعي و

 گاه حتي موضعگيري هاي سياسي حركت كرده اند و ايده آل شان هم سبك هندي شده است كه

 مهم ترين مولفه اش بيت مداري و بيت محوري است و مهم ترين دغدغه اش كشف يا به

روزرساني برخي تصاوير است سيامك بهرام پرور شعري و غزلي ارائه مي كند كه كاملاداراي

 ساختار (معمولاروايي) و فرم گرا ست و بيشتر هم به دنبال فضاسازي است تا تصويرسازي.


    وقتي محمدعلي بهمني نخستين مجموعه از شعرهاي يك شاعر جوان را در حد و اندازه هاي

 اتفاق توصيف مي كند قطعا بايد شعرهاي چنين شاعري را جدي گرفت، جدي خواند و جدي نقد

 كرد.
البته اگر بخواهيم كتاب به رنگ نارنگي را مورد بررسي بيشتر قرار دهيم مي توان تسلط شاعر

 بر وزن و عروض، توانايي تغيير ناگهاني فرم و حركت از يك قالب به قالب ديگر و نحوشكني

ها و ساخت شكني هاي زباني را هم در نظر گرفت.
او انبوهي از كلمات را در شعرش بسيار خوش مي نشاند، اما آنقدر غرق فضاسازي ها و

اجراهاي فرمي، ساختاري و روايي مي شود كه گاه مخاطب حتي فراموش مي كند واژه اي را

كه معنايش را نمي داند برود و جستجو كند.


او حتي هنگامي كه به سراغ اسطوره مي رود و به اصطلاح مي خواهد با ايجاد فرامتن هاي

مختلف براي غزلش عمق ايجاد كند با آن كه آشكارا مشخص است هم اسطوره را خوب مي

شناسد و هم قدرت تلفيق و به روزرساني آن را دارد باز هم گرفتار همين فرم زدگي و اجرا مي

 شود كه البته من در اين يادداشت به دليل فقدان مجال لازم و كافي سعي كرده ام كمتر وارد

جزييات و مثال ها بشوم، اما نمونه بارزش را در شعر «خوان هشتم» مي توان مشاهده كرد؛

اگرچه در همين صفحه مي توانيد چند غزل و شعر را از سيامك بهرام پرور بخوانيد كه تا حدود

 زيادي نكاتي كه در اين يادداشت نوشته شد در آنها قابل تعميم است."""""

…Love is
   
    در اين زمانه آشفته شلوغ پلوغ
   
    كلاغ مي و زد از شاخسار خشك دروغ
   
    كلاغ مي پرد و پر نمي زند كفتر
   
    پرنده مانده و پرواز مرده است، فروغ!
   
    ...
   
    و عشق
   
    ساده ترين چيز بين آنهايي ست
   
    كه با شروع نخستن نشانه هاي بلوغ ـ
   
     ـ سوار بنز پدر، دل سپرده اند به يك
   
    كيوسك عشق فروشي كنار جاده و ... بووق!
   
     و يا به ياري يك لشگر از بتونه و رنگ
   
    براي فتح دل ساكنان شهر شلوغ ـ
   
     ـ تمام طول خيابان آدامس لاو ايزي
   
    جويده اند و فقط عشق مي زنند آروغ!
   
     چه سوءهاضمه اي! واژه واژه استفراغ!
   
    كه مغز خورده و بالامي آورند نبوغ!
   
     از آسمان خدا خوشه خوشه پروين را
   
    ربوده اند و به جايش دو پولك و منجوق ـ
   
     ـ نشانده اند كه: «آقا ! ستاره كهنه شده!
   
    جهان، جهان مدر...
   
    ………….!Oh
   
    ……………….. !!Mademoiselle
   
    «……………………. !!!Bonjour
   
     و مادموازل كه بخندد ستاره و پولك...
   
    و اين مكالمه هم مي شود تمام!... همين!!
   
     خود خدا به سرم دست مي كشد: «بگذر!
   
    كه من كه خالق اويم گذشته از مخلوق!»
    نقد سینا جان علی محمدی.از دکتر سیامک در پیاده رو...      {{ 

دوست خوبم   آقای سینا علی محمدی!  این حرفها یه کم  خنده داره...   برای

تخریب یه شاعر جوون مثل سیامک لازم نیست اینقدر زحمت بکشی....   این چیزها 

  نه شعر سیامک رو امروزی و پسامدرن میکنه و نه شما رو منتقد... هر چند من

نمی فهمم این حرفهای کلی ای که شما درباره ی زبان شاعر و زبان شناسی شاعر

 و دایره واژگانی او زدی از کجا استنباط کردی اما  انصاف در نقد حرف اول رو می زنه .

 بشرط اینکه شما سواد نقادی داشته باشی ...البته  من یه نگاه  کوتاه به این

مجموعه رو اماده چاپ دارم که توش به همین مسایل شما هم می پردازه... مثل عدم

 شناخت شاعر از زبان و فخامت کلمه و تکرار و تکرار و نداشتن کلمه یا کلمات

کاربردی در شعرها... دوست خوبم دکتر سیامک  اسیر بازی های زبانی ست و همین

 مساله است که او رو مجذوب گفتن میکنه...  مثلن چرا شاعر یک ناهنجاری

اجتماعی مثل سوار شدن یه جوون دختر باز توی بنز پدرش و بوغ زدن واسه

دخترخانومای فوفولک رو غزل میکنه   معلوم نیست...کجای این نظم سیامک شعره  

 عزیزم؟   "سوار بنز پدر دل سپرده اند به یک ...کیوسک عشق فروشی و....بوق بوغ

بوق بوغ....  و کجای این شعرهای پورنو مثل شعر "  لاو ایز"  به فرموده حضزت

شمس زمان :  دکتر ترکی جنت مکان  " و جنابعالی  ربط بع عرفان و عشق اسمانی

 و زمینی و از این جور شر و ور ها داره؟     زبان فارسی  به زور شمشیر  شاملوها و

رویایی ها و الهی و  بهرام علفی و هرمز و منوچهر و احمدی- هم احمد رضا_ هم

بابک احمدی زبان شناس_ و خیلی های دیگه و ................  تا امروز اینطوری

مونده...که البت ما تمام تلاش خودمونو در ریدن به این زبان به کار گرفتیم....   آقا اگه

 ساده نویسی هنره دیگه چه نیازیه که ما اسیر جبر وزن و ردیف و قافیه بشیم و این

 همه زور بزنیم که حرفامون  توی-- سطل اشغال وزن-- جا بگیره؟/؟!  سیامک توی

این کتاب نکته هایی داره که میارم: تعریف تازه ای که غزل را غزل کند--سوگند می

خورم که با قران بیاورم...زندان بیاورم...پایان ...عریان...سوهان سندان...قندان...  و ...

 گیسوی توست عطر بهارانه های چای  / یک استکان بریز که قندان

 

بیاورم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟  یعنی  چی این همه حرف از تعریف جدید از غزل و آسمان و غرفان

 و ...یا شعر " تازه دم" میگوید: بانوی قصه های شبانه ! ترانه پوش! بنشین  کنار من

غزلی تازه دم بنوش!!!!!!!!انگار کار اصلی شاعر در قهوه خانه  است...!!!!  در "الم تری"

12 بار "و" در اول جمله می اید و انگار شاعر اصلا هیچ حرفی برای ربط ندارد!!! و 5 بار

کلمه " غزل" ...بیش از صد بار کلمه غزل در کتاب تکرار شده و هر شعری را باز کنید

این کلمه را بارها و بارها  میتوانید مثل پتک ببینید... پس جایگاه ایجاز در شعر

کجاست؟   شعر هایی پر از روده درازی و حرف و حرف و حرف ...که البته تقریبا همه

می دانند که حرف ، حرف است و شعر ، شعر .... بیش از 60 بار کلمه " بوسه "  و

صد بار " عشق "  و سی و اندی " بانو و خانم" وانگار شاعر پورنوی ما غیر از تغزل

واقعی   یعنی همان بوسه و عشق و لب و غزل و پیراهن و شیرین و خانوم جون و

بانو  جون ... اصلا کلمه کلیدی دیگری ندارد... . و این  خنده دار است که منظور منتقد

محترم از دایره واژگانی را تعداد کلمات بکار رفته در این کتاب بدانیم؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!  که در این صورت درست است و فرموده سینا علی محمدی در موزد اینکه در بکار گیری دایره

 وازگانی " سیامک "  در کشور تک است- صحیح است-  در شعر " میله ها " که با یک

 شعار شروع میشه  بدور از قافیه ها و  جور شاعر در پیدا کردن این قوافی عتیقه : "

 یخ بسته اند عقربه ها ، صفر مطلق است / سرمای منجمد گر و مایوس میله

ها...!!!!!!   و فقط  در شعر


خوب بد زشت 25 بار کلمات " من   تو "  و هزار  بار "بوسه " تکرار می... " واژه ها

می کند گیر/باتو در خان لکنت/ هر گلوله گلو را می برد رو به لالی... دوستت دارم من

 در گلو مانده اما/ بوسه هایم فصیح اند/ مثل یک شعر عالی /بوسه هایم فصیح

اند/بوسه هایت فصیح اند/ بوسه با طعم نعنا/ بوسه ای پرتغالی...--- { اگر مخاطب

بی جنبه باشد با خواندن این کلمه های عرفانی یا جنب می شود یا پریود...؟؟؟!!} 


در شعر" برای از تو نوشتن " که سوژ ه اش از روی بهمنی کش رفته  یک ردیف بسیار

طولانی تمام جمله را می گیرد و فقط شاعر یک کلمه  فقط یک کلمه را برای قافیه

می آورد!!!!! " اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است " تنها " برای از تو نوشتن هوا کم

است " دریا " برای از تو " اما " برای ... حالا " برای .. " لیلا " ... "حاشا" برای از تو ...

"ایا و زیبا" برای ازتو نوشتن هوا کم است ... خب پسر جان ! چرا اینقدر زور میزنی؟

مثل ادم بگو  در یک کلمه  همه جا برای اینکه از تو بنویسم هوا قحط است... اینکه

 

نشد شعر اوانگارد...ما رو مسخره کردید یا ادبیات رو؟  آخرش هم در یک حرکت پست

مدرن می اورد: زیبا برای از تو نوشتن هوا ....بس است...!!!!!!!!! در شعر "سفر 18 بار

کلمه عشق تکرار شده و کلمات بوسه و جنون و عشق و پرتغالی دایما بر فرق

مخاطب کوفته می شوند...  شاعر می گوید: شومینه ، کنج دور اتاق آه میکشد!!!!!!!! 

 " یعنی چی این جمله؟   یا در انتهای یک شعر حماسی به نام خوان هشتم می

گوید: تهمینه اش به خاطره ی هفت خوان گریخت/ وقتی که خوان هشتم

رستم...کراک بود!!!!!!" مزخرف نیست؟؟؟ در شعر " جهان بی پرنده" 33 بار کلمه من و

 20 بار کلمه تو و 10 بار کلمه بوسه تکرار می شود !! این جه دایره واژگانی است

اقایان محمدی و ترکی و بهمنی؟  و در شاهکار  " love is..."   ما با جفنگیاتی روبرو

می شویم که در تاریخ غزل سرایی تکرار نمی شود !!!   من خواندن این غزل را به

همه دوست داران ادبیات سانسکریت پیشنهاد میکنم و میدانم که اعراب سوسمار

خور از این نابودی زبان و ادب فارسی بدست توانای اقایان پست مدرن و ساده نویس

خوشحال تر می شوند...  ایشان در شهر " کابوس" برای جوری بار قافیه می فرمایند:

 شاعری در اجاق می افتد .. عشق من! اتفاق می افتد/گرگ می اید و سگ گله /

دارد از واق واق می/ عاشق شهر قصه در چنگ /گربه های چلاق می افتد/ " گم شو

کره الاغ ! می افتد.../ رد کفگیر داغ / و از این دست خزعبلات...یا  در شعر خرما پزان

 که ادم را یاد  " امشب دل من هوس رطب کرده / عاشق شده از عشق تو تب کرده "

 می اندازد  ..شاعر فراموش می کند مابه خاطر کلمه " شط العرب" که باید گفته

میشد " اروند رود" هشت سال خواهرمان به ... چیز رفت   به راحتی می سراید" :

رویای رود باش غزل در مصب بریز/ شط الشراب باش به شط العرب بریز!!!!!   بوسه به

بوسه در دهن من رطب بریز.../   حضزت ملک الشعرا {رضی الله عنه} در شعر " غزل-

بوسه" می فرمایند: " بر لبان سرخت می نویسم : بوسه ...طعم اتش ...فلفل/می

نوی...سمبوسه...    در هر صورت حرف و درد دل از اقایان پست مدرن سرا که به جبر

 زمانه شاعر شده اند و اگر کمی در این مملکت ازادی می بود انها    خانوم باز

میشدند  زیاد است و از این مجموعه که قطره ای از دریایش نقد شد... من سیامک را

 دوست دارم اما زبان و ادبیات فارسی را بیشتر....