سپید خوانی به روایت حنیف
" دیگران "
با هیچ پرنده ای
تا به حال ، پرواز نکرده ام...
با هیچ پرنده ای ،
مرگ را
از نزدیک ترین پنجره ندیده ام ، اما
هربار که هواپیمایی سقوط می کند
نوبت خودم را انتظار می کشم...
در سرزمین پارسیان
پرواز ، هنر ِ بی دریغ ِ دراویش است.
اینجا ، هواپیما موجودی ست که می خزد، و دانه می خورد.
موجودی که راه می رود
و موهبت سیاه را به همقطارانش
هدیه می دهد.
آنکس که گفت : هواپیما را دیگران اختراع کردند
دروغ گفت.!!
این ما بودیم که در باشگاه اموات
بال های پرواز را به سُخره گرفتیم
و بارها
از روی عادت معهود ، به زیر افتادیم .
در سرزمین پارسیان
چه موهبتی دارد پرواز، دراوج هزار پایی
که حتی عزرائیل ، از آن بی نصیب است.
خلبان ها ، برای هم
آواز های سرزمین مادری شان را زمزمه می کنند
و بعد ، در کرانه ی دشت
خودکشی می شوند...
{ با پدر شعر فولکلور مازندران " استاد گوران " کسی که با وجود ناشنوایی کامل
هم جامعه را خوب می شنود / و هم برای جامعه ی خوابیده خوب حرف می زند ...
در منزل یک نامرد که آزادی ِ مرا به آزادی خودشش فروخت }
.
