" کرانه های کوبا "  نام کتاب جدید منه که مجموعه رباعیات با زبان" شعر محض" به

حساب میاد با افتخار چند تا رو تقدیم می کنم به شما  :

 

 " سی یه را ماسترای تنها "

سیگار کشید و ... رفت در دفتر ...تا

با "سارتر" سخن بگوید از مردم... با

خلقی که تمام عمر تنها بودند........

سرداری          در " کرانه های کوبا "

۰۰۰

جنگل   به   هوا پرید...    با نارنجک

چشمان حریص...در گرای مگسک

-خالو قربان-    به ما  خیانت میکرد

فریادکشید:آهاااااااای  میرزا کوچک

۰۰۰

سرهای بریده...دست ها... در سینی

تدفین بدن    ...           بدون هیچ آیینی

دستان ابوافضل   به مولا می گفت  :

من کوس انا الحق زده ام... می بینی؟

۰۰۰

مانند زنی که تازه  عادت شده بود

تا خرخره غرق این جنایت شده بود

میخواست تونل شود قطاری را که

تا واگن آخرش روایت شده بود...

۰۰۰

میدان شلوغ و انقلاب و ... شادی

یک شاخه ی سرخ را به دستم دادی

چیزی نگذشت ما همه سبز شدیم

وقت گذر از تقاطع آزادی